سلام .
بله، خیلی گذشت از اون روزی که آخرین ورق این وبلاگ رو سیاه کردم و رفتم که رفتم !
بله می دونم که بزرگترین خیانت رو به خودم، دستم و قلبم کردم! اینکه نوشتن رو گذاشتم کنار . و چقدر از خودم ناراحتم .
اونقدر تلخی و شیرینی های زیادی رو زیر زبونم حس میکنم که وقتی میخوام روی کیبورد بیارمشون و بنویسمشون، روی هم تلنبار میشن و ازشون غول بزرگی درست میشه که منو میترسونه . ! اما خوب چیزی که به خوبی میتونم احساسش کنم، حجم عظیمی از درد و دلامه که دلشون میخواد جایی پاچیده بشن !
شاید جایی که هنوز یک دو تایی دوست قدیمی بخوننشون، به نشونه ی مهربونی دستی روی سرشون بکشن و آرومشون کنن! بلکه آروم بگیرن دردودلای بخت پریشون !
امروز برگ جدیدی رو سیاه کردم و امیدوارم آخریش نباشه .
اگر کسی هنوز به اینجا سرک میشه، برام کامنت بذاره تا رمز رو براش بذارم؛
+ یکی از همین شب ها، وقتی تمام خونه غرق بشه توی سکوت و تاریکیه مطلق،
من برمی گردم و از ناگفته هام "یواشکی" می نویسم .
سلام .
این هوای دلچسب بهاری بدجوری انگشتامو قلقلک میده واسه تایپ کردنآی طولانی!!! واسه غرق شدن توی نوشتنُ ثبت کردنُ حسآی خوب خوب! واسه دوباره دخترکه شاعر شدنُ دوست داشتنش از ته دل"
وای که چقدر این هوای خوشبو رو دوست دارم. دوست دارم ساعت ها نفسش بکشمو سیر نشم! دوست دارم نم بارون روی صورتم بچکه، و قول میدم خیس شدنه شیشه عینکم عصبیم نکنه!
یک سال دیگه رو ورق زدیم و برگ جدیدی از زندگی پیش رومونه"امسال برامون سال خوبی خواهد بود و همه چیز بر وفق مُرادمونه" این چیزیه که من و همسرم بهش ایمان داریم! و مدام باهم تکرار میکنیم:
"امسال سال ماست"
+ اگه میتونی رویاشو داشته باشی، پس میتونی انجامش بدی"
درباره این سایت